In the name of God the Beneficent the Merciful هستن دخترایی که نگران پاک شدن ارایششون نیستن چون ارایش ندارنو بی ارایش صورتشون زیباست با روسرشون گنبد امامزاده درس نمیکنن دخترایی که یه پسر پولدارمیبینن دلشون نمیلرزه ... چون دلشون دله نه ژله هستن دخترایی که بادیدن ماشین پسرا کف نمیکنن ... چون اینا دخترن نه دلستر عشق براشون مقدسه ... اگه بهش دچار بشن همه کار برا عشقشون انجام میدن ب سلامتیه همشون... در پیوند ازدواج: قرار نیست دونفر به هم برسند قرار است با هم به خدا برسند...
در بی کسی ام گم شده بودم ... خدارادیدم که میوه ای امید تعارف میکرد یه روز یه زن رشتی بچه ای رو بدنیا میاره و تربیت میکنه که با سختی و تلاش زیاد درس میخونه شاگرد اول میشه بورسیه میگیره میره خارج کم کم میشه بهترین جراح مغزو اعصاب دنیا کسی که جورج دبلیو بوش رئیس جمهور سابق امریکا و گرهارد شرودر صدر اعظم المان و ابراهیم ناتلیسس خواننده محبوب ترکیه جراحیاشونو به اون میسپارن وی در حال حاظر ریاست فدراسیون جهانی انجمن جراحان اعصاب و ریاست بیمارستان علوم عصبی هانوفر درالمان را برعهده دارد که خود بنیانگذار ان بوده است کسی نیست جز پروفسور سمیعی که افتخاریه برای کشور ایران گفت: که چی هی جانباز جانباز شهید شهید! میخاستن نرن کسی مجبورشون نکرده که! گفتم : چرا اتفاقا مجبورشون میکرد گفت : کی؟ گفتم : همون که تو نداریش گفت: من ندارم ؟! چیرو؟ گفتم : غیرت! دخترک وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که تو این لیست نوشته رو بهم بدی اینم پولش بقال کاغذو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختر بچه داد بعد لبخندی زدو گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی میتونی یه مشت شکلات به عنوان جایزه بگیری ولی دختر بچه از جای خودش تکون نخورد مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات خجالت میکشد به او گفت:دخترم! خجالت نکش بیا جلو خودت شکلات هاتو بردار دخترک پاسخ داد عمو!نمیشه شما بهم بدین؟ بقال با تعجب پرسید چرا دخترم مگه چه فرقی میکنه ؟ و دخترک با خنده ای کودکانه گفتآخه مشت شما از مشت من بزرگتره! یعنی به اندازه یه دختر بچه هم حواسمون جمع نیس که بدونیم و مطمئن باشیم مشت خدا از ما بزرگتر و درشتر هست امام صادق (ع) در دعایی میفرماید: ای عطا کننده خیرها ! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و اخرت را _ انچنان که در خور توست _ عطا نما.
متن زیرتقریبا سرگذشت اکثر کسانیست که قدر عزیزترین چیز زندگیشون را نمیدونند و شاید سرگذشت تک تک ماهاست: وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادر) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصطلاح تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری تو هم این طوری ازش تشکر می کردی که، وقتی صدات می زد، محل نمیگذاشتی و فرار می کردی وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق تمام غذایت را آماده می کرد تو هم با ریختن ظرف غذا، کف اتاق، ازش تشکر می کردی وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید تو هم، با رنگ کردن میز و دیوار ازش تشکر می کردی تا نشون بدی چقدر هنرمندی ! وقتی که 5 ساله بودی، اون لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری تو هم، با انداختن خودت تو گِل، ازش تشکر کردی وقتی که 6 ساله بودی، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد تو هم، با فریاد زدنِ : من نمی خوام برم!، ازش تشکر کردی وقتی که 7 ساله بودی، اون، برات وسائل بازی خرید تو هم، با پرت کردن توپ به پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی
وقتی که 8 ساله بودی، اون، برات بستنی میخرید تو هم، با چکوندن (بستنی) به تمام لباست، ازش تشکر میکردی وقتی که 9 ساله بودی، اون، هزینه کلاس های اضافی تو رو پرداخت تو هم، بدون زحمت دادن به خودت برای یاد گیری ازش تشکر کردی و بجاش فقط فکر مسخره بازی بودی وقتی که 10 ساله بودی، اون، تمام روز رو معطل تو بود و رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس تقویتی و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببره تو هم، با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی ازش تشکر کردی وقتی که 11 ساله بودی اون، تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد تو هم ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه و بگذاره که راحت باشین و اینجوری ازش تشکر کردی که زحمت کشیده ! وقتی که 12 ساله بودی، اون، تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلویزیون و ماهواره بر حذر داشت تو هم، صبر کردی تا از خونه بیرون بره و کار خودت را بکنی و اینجوری ازش تشکر کردی وقتی که 13 ساله بودی، اون، بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی تو هم، اینجوری ازش تشکر کردی: تو سلیقه ای نداری، من هر جور راحتم زندگی میکنم، قیافم مثل این بچه بسیجی ها باشه خوبه ! وقتی که 14 ساله بودی، اون، هزینه اردو یک ماهه تابستانه تو رو پرداخت کرد تو هم، ازش تشکر کردی، با فراموش کردن زدن یک تلفن یا نوشتن حتی یک نامه ساده وقتی که 15 ساله بودی، اون، از سرِ کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره و ابراز محبت کنه... تو هم با قفل کردن درب اتاقت! نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشه و اینجوری ازش تشکر کردی که خستگیش کاملا در بره وقتی که 16 ساله بودی، اون بهت یاد داد که چطوری ماشینش رو برونی و به تو رانندگی یاد داد تو هم هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی و بعضی وقتها هم خوردش میکردی وقتی که 17 ساله بودی، وقتیکه اون منتظر یه تماس مهم بود تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و، اینطوری ازش تشکر کردی وقتی که 18 ساله بودی، اون، در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه می کرد تو هم، بخاطر این همه زحمتی که برات کشیده بود تا تموم شدن جشن، پیش مادرت نیومدی وقتی که 19 ساله بودی، اون، شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد تو هم با گفتن یه خداحافظِ خشک و خالی، بیرون خوابگاه ازش جدا شدی، به خاطر اینکه نمی خواستی بهت بگن بچه مامانی و اون هموم جا خشکش زد وقتی که 20 ساله بودی، اون، ازت پرسید که، آیا شخص خاصی(به عنوان همسر) مد نظرت هست؟ تو هم، ازش تشکر کردی با گفتنِ: به تو ربطی نداره من خودم واسه زندگیم بلدم تصمیم بگیرم وقتی که 21 ساله بودی، اون، بهت پیشنهاد یک خط مشی برای آینده ات داد تو هم، با گفتن این جمله ازش تشکر کردی : من نمی خوام مثل تو باشم، فکرای تو قدیمی است و دنیا عوض شده وقتی که 22 ساله بودی، اون تو رو، در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفت تو هم ازش پرسیدی هزینه سفر به اروپا را برام تهیه میکنی؟! وقتی که 23 ساله بودی، اون، برای اولین آپارتمانت، بجای کادو یه عالمه اثاثیه داد تو هم پیش دوستات بهش گفتی : اون اثاثیه ها چقدر قدیمی هستن وقتی که 24 ساله بودی، اون دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه، در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد تو هم چون دیگه هیکلت بزرگتر از اون شده بود با دریدگی و صدایی (که ناشی از خشم بود) فریاد زدی : مــادررر، لطفاً، با من کل کل نکنید اعصاب ندارم وقتی که 25 ساله بودی، اون، کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی، و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که: دلم خیلی برات تنگ می شه تو هم بجاش یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی که مادرت مزاحم نباشه وقتی که 30 ساله بودی، اون، از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد تو هم با گفتن این جمله، ازش تشکر کردی، "همه چیز دیگه تغییر کرده" و چون خانومت میخواست بره پارک فوری قطع کردی وقتی که 40 ساله بودی، اون، بهت زنگ زد تا سالگرد وفات پدرت رو یادآوری کنه تو هم با گفتن"من الان خیلی گرفتارم" ازش تشکرکردی و بهش تسلیت گفتی وقتی که 50 ساله بودی، اون، دیگه خیلی پیر بود و مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین، سربار فرزندانشون می شن، ازش تشکر کردی و سپس، یک روز بهت میگن مادرت در تنهائی مرده و چند روز بعد جنازه بو گرفته اون را همسایه ها پیدا کردن و تو ............ و تو راحت میشی، اما تمام کارهایی که تو (در حق مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد چون دیگه کسی نیست که فقط بخاطر خودت نه بخاطر چیزهای دیگه، تو رو از صمیم قلب دوست داشته باشه ... با توام دوست من؛ اگه مادرت، هنوز زنده هست، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی ... و، اگه تو و این دنیای فانی رو ترک کرده، محبت های بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر و از خدا بخواه که اونو بیامرزه. همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و اونو دوست داشته باشی، چون در طول عمرت فقط یک مادر داری ولی هزاران دوست، هزاران فرصت تفریح، هزاران ساعت وقت برای کارهای دیگه و ... آره همه بدونید دوست داشتن مادر اون هم از ته قلب کار چندان بعید و سختی نیست ... مادرتون رو دوست داشته باشید که این دوست داشتن سرآغاز تمام عشق هاست. مادر ای والاترین رویای عشق مادر ای دلواپس فردای عشق مادر ای غمخوار بی همتای من اولین و آخرین معنای عشق زندگی بی تو سراسر محنت است زیر پای توست تنها جای عشق مادر ای چشم و چراغ زندگی قلب رنجور تو شد دریای عشق تکیه گاه خستگی هایم توئی مادر ای تنهاترین ماوای عشق یاد تو آرام می سازد مرا از تو آهنگی گرفته نای عشق صوت لالائی تو اعجاز کرد مادر ای پیغمبر زیبای عشق ماه من پشت و پناه من توئی جان من ای گوهر یکتای عشق دوستت دارم تو را دیوانه وار از تو احیاء شد چنین دنیای عشق ای انیس لحظه های بی کسی در دلم برپا شده غوغای عشق تشنه آغوش گرم تو منم من که مجنونم توئی لیلای عشق می گویند در فرهنگ ژاپنی مفهوم گناه وجود ندارد. اصلا" مردم با این مفهوم هیچ آشنایی ندارن تنها مفهوم بازدارنده در اونجا،"شرمندگی" است. واسه همینه که اگر کسی درست کارش و انجام نده ، پیش مردم شرمندهمیشه، حتی ممکنه که برای این شرمندگی نیز دست به خودکشی بزنه، چون دیگه چیزی برای از دست دادن نداره... "شرمندگی" مفهوم زمینی و "گناه" مفهوم آسمانی است.
وزیر آموش و پرورششان هم توی رسانه ها ضمن کلی عذرخواهی قول داد که بزودی حداقل امکانات را برای دانش آموزان مهیا خواهد کرد.
" سپاه مهندسین پیر" تشکیل داده اند و داوطلب اینکه بروند فوکوشیما و در مهار نیروگاه کمک کنند تا جوانترها در معرض تشعشعات نیروگاه و مرگ قرار نگیرند! چرا؟ چون نسبت به جوانها کمتر از عمرشان باقی مانده و اثرات ناگوار رادیواکتیو زمان کمتری در کشورشان باقی خواهد ماند و خودشان هم زمان کمتری رنج و دردش را تحمل خواهند کرد! همینقدر منطقی و بشر دوستانه. اینا رو ببره جهنم! قابل توجه کسانی که از مشکلات فرار میکنند ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت
به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند. باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. پس شرکت های برای جواب کمی صبر کنید و تا آخر صفحه ادامه دهید
کسانی که ثروت زیادی برایشان به ارث
می رسد و هرگز موفق نمی شوند و ملاکین و اجاره داران خسته ای که تسلیم مواد مخدر شده اند، شنیده و تجربه کرده اید. این مسئله را "رون هوبارد" در اوایل سال های ۱۹۵۰دریافت: "بشر تنها در مواجه با محیط چالش انگیز به صورت عجیبی پیشرفت می کند. " منافع و مزیتهای رقابت: شما هر چه با هوش تر، مصرتر و با کفایت تر باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید. اگر به اندازه کافی مبارزه کنید
و اگر به طور پیوسته در چالش ها پیروز شوید،
خوشبخت وخوشحال خواهید بود.
و اما چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می دارند؟ برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا آن ها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند. کوسه چند تایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد می رسند. زیرا ماهی ها تلاش کردند. توصیه : - به جای دوری جستن از مشکلات به میان آن ها شیرجه بزنید . ضعف شما را خسته
می کند، به جای آن مشکل را تشخیص دهید . - عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری دریافت کنید. - اگر به اهدافتان دست یافتید، اهداف بزرگتری را برای خود تعیین کنید . - زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را برطرف کردید برای حل اهداف گروه، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید . - مهارتهایی را دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوتهایی را در دنیا ایجاد کنید . - در مخزن زندگیتان کوسه ای ندازید و ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید و شنا کنید
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند. حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند. از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند. پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند. چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند. و دو نفر به مسابقات نهایی. وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟" و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟" . ای بحـر تجـلا! گهـرت باد مبارک ای طور نبوت! شجـرت باد مبارک ای مکه! نسیم سحـرت باد مبارک ای آمنه! قرص قمـرت باد مبارک عيدتون مبارك
باهاش قهری؟ ازش دل گیری؟ می گی خدا جونم اگه می خوای که بیام طرفت چرا صدام نمی کنی؟؟؟؟چرا صدامو نمی شنوی؟؟؟؟ چرا منو فراموش کردی؟؟؟چرا نگام نمی کنی؟؟؟ بعدشم نگاتو ازش می گیری و می گی باشه منم منتظر می مون تا صدام کنی...اگه می خواستی که بیام طرفت صدام می کردی معجزه می کردی...مگه تو به همه چیز توانا نیستی ،بس برات کاری نداره با یه معجزه منو صدا کنی که!!! خدا هم با نگاه مهربونش بهت گوش می ده و کمکت می کنه که صداشو بشنوی ولی تو... دستتو از روی گوشت بردار......گوش کن ...خدا می گه: با دقت بخون.... "کار دین به اجبار نیست
راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید بس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و برستش خدا گراید به رشته ی محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست و خداوند شنوا و داناست خدا یار اهل ایمان است آنان را از تاریکی های جهان بیرون آورد و به عالم نور برد... (۲۵۶و۲۵۷ بقره)"
ربنا! ربنا! پروردگار زیبایی و کلام و عشق! خدایا سپاس از مهربانی ات! خدایا گفتی بیا تا من صد قدم به سوی تو بیایم! آمدم! هرچند رو سیاه! اما عاشق! می دانم گناه می کنم! نافرمانی ات می کنم! اما باز از تو می خواهم! خدایا خراباتت را دوست دارم! درد بدنم را دوست دارم! چون می دانم به تو می رسم! چون می دانم سلامت می شوم! چون می دانم عاشق می شوم! از تو روزی حلال می خواهم و تو از من کار پاک! از تو سلامتی می خواهم و تو از من می خواهی مراقب خود باشم! سرم ر روی شانه ات می گذارم و تو به من نوازش گرم می دهی ! خدایا آغوشت را می خواهم و از هر چیزی پاکترین آنرا! بنده ی من سلام! سلامت کجا رفت؟ سلامت را خوردی؟ اما من سلام میکنم به بنده ی نازنینم! به معشوقم!به خدای دیگرم!روی زمین! سلام بنده ی پاک و مهربانم! لحظhت زیادی را از تو زمان نمی خواهم! ولی همین لحظات کم را کنارم باش! بنده ی من! سر قول خویش ایستاده ام! وبه تمام قول هایم عمل می کنم! تو آمدی من هم آمدم! بارها جلوی گناه کردنت را گرفتم! بارها جبرائیلم را فرستادم تا محافظت باشد! چون می خواستی به من برسی! بنده ی من کنارت هستم حتی وقتی که تو چشم دیدنم را نداری! وقتی گناه میکنی اولین کسیکه تو را در آغوش میکشد منم! من تو را دوست دارم و با عدالت و عشقم با تو رفتار می کنم! بنده ام قول می دهم اگر از کسی جز من نخواهی بی نیازت کنم و اگر از کسی جز من خوسته هایت را نخواهی تک تک آنها را اجابت می کنم! من تو را دوست دارم و پاکان و مقربان را برای تو میفرستم به شرطیکه بنده ام باشی! من دلم میخواهد همیشه در آغوشم باشی! همیشه در کنارم باشی! من دوست دارم گناه نکنی! عاشق باشی و عاشق بمانی!با عشقت به همه چیز میرسی! به خدایی هم میرسی! چون خودم قول دادم! بنده ام! درود بر روح پاک تو و که از خودم دمیدم و درود به نفس پاک تو که به دنبال اصل خود می گردد! درود... خدای من ! می دانم که بر سر عهد خویش ایستاده ای! می دانم منتظر نشستی! می دانم بی نیازم می کنی! می دانم مهربانی! خدایا خواسته ام این است! از اول تا آخر! شراب تو را می خواهم! تا به مستی ات برسم! تا به خودت برسم! خدایا من کسی را می خواهم که با دیدنش به یاد تو باشم! و اصلا خدایی چون تو می خواهم! تو خدای خوبی بودی و من بنده ی بد تو! اما تنهایم نگذار! همانطور که تا الان تنهایم تنگذاشتی! دوستت دارم! بنده ام می دهم به تو آنچه را که می خواهی! و به آن میرسی! به پاکترینشان و به خدایی ترینشان! من هستم در کنارت! هروقت بخواهی! شوق وصالم را در درونت می گذارم و تو را به اوج میرسانم! یاد من هم باش که آرام شوی! تا خدایی شوی!
یا ابا عبدالله الحسین (ع)
داغ ِ تو بر جگرم افتاده شعله بر بال و پرم افتاده اين چهل روز خدا ميداند به كجاها گذرم افتاده بعد از آن رو زدنت بر دشمن آب هم از نظرم افتاده به خدا هركس و ناكس چشمش به من و چشم ترم افتاده
مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند.
ولي آنان را ببخش.
اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند,
اگر موفق باشي دوستانی دروغين ودشمنانی حقيقي خواهي يافت,
اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند,
آنچه را در طول ساليان
سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند,
اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند, نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند.
بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد هر آنچه هست همواره ميان "تو و خداوند" است نه ميان تو و مردم من هم مثل شما ، مثل همه باور ندارم که دنیا ;کمتر از چند روز دیگه تموم میشه ولی یه نکته هست که خیلی جالب و خیلی وحشتناکه .... مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !! ولی آیا تابحال شمرده ای ؟ برای شروع بگذار از جایی دیگر شروع کنیم، اول از همه بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی و بعد بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشاندی و سپس بشمار ، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی از سر شوق و غم ریختی ، و سر آخر بشمار تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتی و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتی ، و همه اینها را که بشماری ، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید. و تمام . جوجه هایت شمرده شد ... طبق آمار بانک جهاني در سال 2008 درآمد کشور عربستان از توريسم يا به زبان ساده خانه کعبه معادل مبلغ 29.865.000.000 دلار يا قريب سي ميليارد دلار بوده است . زائرين ايراني که به صورت تمتع و يا عمره در همان سال به مکه رفته اند 1.937.000 نفر بوده اند که مجموعا مبلغ 4.879.000.000 دلار حج به خدا جز به دل پاک نيست
شستن غم از دل غمناک نيست دين که به تسبيح و سر و ريش نيست
هرکه علي گفت که درويش نيست صبح به صبح در پي مکر و فريب
شب همه شب گريه و امن یجيب چرا بعضي براي عشق دلهاشان نميلرزد چرا بعضي نميدانند كه اين دنيا به تار موي يك عاشق نمي ارزد چرا بعضي تمام فكرشان ذكر است و دران ذكر هم ياد خدا خالي است وگويي ميوه ي اخلاصشان كال است چرا شغل شريف اين عصر جاليست چرا در اقتصاد راكد اين مكار بازاران صداقت نيز دلالي است شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود حسنك مدتهاي زيادي است كه به خانه نميايد او به شهر رفته ودر انجا شلوار جين و تيشرت هاي تنگ به تن ميكند او هر روز صبح بجاي غذا دادن به حيوانات به موهاي خود ژل ميزند موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت ميزند ديروز كه حسنك با كبرا چت ميكرد كبرا گفت كه تصميم بزرگي گرفته است كبرا تصميم گرفته بود كه حسنك را رها كند وديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت ميكرد پتروس هرروزپاي كامپيوترش نشسته و چت ميكند روزي پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد ميكرد چون زياد چت كرده بود او نميدانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر ميشكند و از اين رو درحال چت كردن غرق شد براي مراسم دفن او كبرا تصميم گرفت با قطار به ان سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود ريز علي ديد كه كوه ريزش كرده ولي حوصله نداشت ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست كه لباسش را دراورد ريز علي چراغ قوه داشت ولي حوصله ي دردسر نداشت قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد كبرا و مسافران قطار مردند اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت خانه مثل هميشه سوت و كور بود الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريز علي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد او اصلا حوصله ي مهمان ندارد او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند او در خانه تخم مرغ و پنير دارد ولي گوشت ندارد او اخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت اما او از چوپان دروغگو گله نداشت چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد و به همين دليلست كه دگر در كتاب هاي دبستان ان داستان هاي زيبا وجود ندارد چون ان صداقت و صميميت در اين دنيا ازبين رفته. از زوج 60 ساله ای پرسیدند: رمز خوشبختیتون چیه؟ گفتند: ما ماله نسلی هستیم که اگه چیزی خراب میشد اونو تعمیر میکردیم، یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید: یکی از عجیبترین نظریههایی که درباره سال ۲۰۱۲ وجود دارد نظریهای درباره نابودی، تخریب یا تاریکی سه روزه زمین است که به تازگی در قالب ایمیلهای مختلف که تلاش شده تاثیرگذار باشند، به همراه لینکی از وبسایت ناسا در میان کاربران اینترنتی منتشر شدهاست. ابتدا هیچکس سال ۲۰۱۲ را جدی نمی گرفت. سالی بود مثل همه سالها. اما به مدد رسانه ها و بخصوص اینترنت، بین مردم سراسر جهان، این شایعه پخش شد که طبق پیش بینی قوم قدیمی مایا در آمریکای مرکزی در تاریخی که معادل بیست و یک دسامبر۲۰۱۲ میلادی یا اول دی سال ۱۳۹۱ هجری شمسی می شود تقویم بلند مایاها به پایان می رسد. براین اساس خیلی ها چنین نتیجه گیری کردند که تمام شدن این تقویم که برای قوم مایا تاریخ مهمی بوده به منزله پایان زندگی روی کره زمین است. این نظریه عجیب میگوید در سال ۲۰۱۲ خورشید و زمین و مرکز کهکشان راهشیری، یا همان ابر قطور کیهانی میانی کهکشان با یکدیگر همتراز میشوند و آسیبهایی به زمین وارد خواهد آمد، یا به گفته این ایمیل، زمین برای سه روز در تاریکی مطلق فرو خواهد رفت. در یکی از این این ایمیلها آمدهاست: "ناسا پیش بینی کرده است که در ۲۳-۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ (سوم تا پنجم دی ۹۱) و در زمان تراز کائنات زمین به مدت ۳ روز در تاریکی کامل به سر خواهد برد. دانشمندان آمریکایی تغییرات کائنات، خاموشی در کل کره زمین به مدت ۳ روز از تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲ پیشبینی کردهاند. این پایان جهان نیست، این هم ترازی جهان، جایی که خورشید و زمین برای اولین بار هم تراز می شوند. زمین از وضعیت کنونی که بعد سوم است به بعد صفر تغییر کرده و سپس به بعد چهارم تغییر میکند.
در این گذار جهان با تغییر بزرگی روبرو میشود و ما یک جهان جدیدی را خواهیم دید. پیش بینی شده است که این ۳ روز تاریکی در روزهای ۲۳، ۲۴، ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ (سوم تا پنجم دی ماه ۹۱)خواهد بود، حفظ آرامش، در آغوش کشیدن یکدیگر، مناجات، خواب به مدت ۳ روز بهترین راه حل است و آنهایی که بعد از این واقعه زنده میمانند با یک جهان نوین روبرو خواهند شد و متاسفانه افرادی که از این موضوع ترس به دل راه دهند خواهند مرد!" به دور از آلودگیهای نوری شهرها، مسیری درخشان به نام کهکشان راهشیری در آسمان شب قابل مشاهده است. این مسیر طاقی مانند درخشان از نور میلیونها ستارهای شکل گرفته که انسان قادر نیست هریک از آنها را به تنهایی مشاهده کند زیرا این ستارهها بر روی صفحه میانی کهکشان منطبق شدهاند. از دیگر پدیدههایی که مرکز کهکشان را اشغال کرده، ابرهای قطور گازی هستند که چشم انسان قادر به دیدن آنها نیست و تنها به شکل تودههایی تاریک که نور کهکشان را مسدود میسازند،قابل مشاهده هستند. بزرگترین توده این ابرها از صورت فلکی ماکیان تا صورت فلکی قوس گسترده شده و معمولا با نام شکاف بزرگ (Great Rift) یا شکاف تاریک (Dark Rift) شناخته میشود.از دیگر عناصر قابل توجه و نادیده کهکشان راه شیری در صورت فلکی قوس قرار داشته و سیاهچاله مرکزی کهکشان است. مرکز کهکشان در فاصله ۲۸ هزار سال نوری از زمین قرار داشته و میزبان سیاهچالهای است که جرم آن چهارمیلیون برابر خورشید است. شایعات همترازی زمین در سال ۲۰۱۲، این دو پدیده نجومی را با موقعیت خورشید در مرکز کهکشانی در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲، همزمان با انقلاب زمستانی در نیمکره شمالی، به یکدیگر ربط داده و پدیدهای جدید را خلق کرده که در علم نجوم و ستارهشناسی هیچ مفهومی ندارد.
همزمان با حرکت زمین به دور خورشید،خورشید نیز نسبت به ستارههای پسزمینه در حرکت است و از این رو است که صورتهای فلکی قابل مشاهده به آرامی و متناسب با تغییر فصول، تغییر میکنند. در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲، خورشید در موقعیت ۶٫۶ درجه شمال مرکز کهکشانی قرار خواهد گرفت، این فاصلهایاست که به نظر میآید به اندازه ابعاد ۱۳ ماه کامل باشد. بر این اساس گفته میشود این رویداد نجومی و ورود خورشید به درون شکاف تاریک به نوعی پیشگویی یک فاجعه به شمار رفته و یا این تصور غلط را به وجود میآورد که خورشید و زمین با سیاهچالهای که در مرکز کهکشان قرار گرفته همتراز شده و به همین خاطر کشش گرانشی سهمگینی بر روی زمین وارد خواهد آمد و یا دیگر رویدادهای عجیب و غریب، نظیر تاریکی سه روزه زمین رخ خواهد داد. اولین مدرک علیه این نظریه این است که انقلاب زمستانی یا تابستانی به خودی خود با هیچ یک از حرکات ستارهها و یا هیچ جرم دیگری در جهان در ارتباط نیست، این رویداد تنها نشانگر دور و نزدیک شدن خورشید به قطبهای زمین است. دوم اینکه زمین در محدوده تاثیرات شدید گرانشی سیاهچاله مرکزی کهکشان قرار ندارد زیرا تاثیرات گرانشی با دورتر شدن از سیاهچاله کاهش پیدا میکنند. زمین ۱۴۹ میلیون و ۶۶۸ هزار و ۹۹۲ کیلومتر از خورشید فاصله دارد، و فاصله خورشید از سیاهچاله کهکشان راه شیری ۱۶۵ کوادریلیون مایل (۲۶۵۵۴۱۷۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کیلومتر) است. خورشید و ماه غالبترین نیروهای گرانشی بر روی زمین به شمار میروند. طی یک سال فاصله زمین تا سیاهچاله کهکشان به اندازه یک در ۹۰۰ میلیون تغییر پیدا میکند و این فاصله به اندازهای نیست که بتواند در کشش گرانشی سیاهچاله بر روی زمین تغییر قابل توجهی ایجاد کند، به علاوه نزدیکترین موقعیت زمین به مرکز کهکشان در انقلاب تابستانی است، نه زمستانی. آخرین مورد این است که خورشید در ۲۱ دسامبر هرسال وارد بخشی از آسمان میشود که در تصرف شکاف تاریک قرار دارد. بنابراین امسال ورود خورشید به این محدوده از جهان همان تاثیرات مخرب و هراسناکی را در پی خواهد داشت که سال گذشته شاهد آن بودید! در واقع هیچپدیده غیر عادی که با وقوع همترازی زمین و خورشید و صفحه میانی کهکشان در ارتباط باشد در روزهای ۲۱ تا ۲۳ دسامبر رخ نخواهد داد، و اگر فاجعهای طبیعی نیز در این روزها رخ دهد، ارتباطی با موقعیت خورشید و زمین ندارد. درباره تاثیرات ناشی از همترازی زمین و خورشید با شکاف تاریک در زمان وقوع انقلاب زمستانی در سال ۲۰۱۲ شایعات فراوان مختلفی به وجود آمده است که یکی از آنها در ابتدای مطلب عنوان شد. وقوع زمینلرزه، سونامی، سیل و تشدید شرایط آب و هوایی از دیگر مواردی است که وقوع آنها را به این پدید کیهانی ارتباط میدهند. ادامه مطلب ...
صد نوا خیزد ز ناى نینوایت، یا حسینبه جای جای دلم جای پای توست یا حسین خوشـــم که حنجرهام نینوای توست یا حسین هـزار چشمهی اشکم اگـر دهند به چشـم خدا گواهست که وقف عزای توست یا حسین
سقای عطشان بر لب دریاست، عباسدر مشت گرفت آب و بی تاب نشد شــرمنده اهل بیت و اصحاب نشد در حیرتم از عطش، که مانند فرات از شـــــرم لب تشنهی او آب نشد
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع شاید اونقدر بدم که لایق گدایی نیستم شاید اینکه دورم از تو واسه من یه امتحانه میدونم ندارم اقا ارزش یه جو محبت دل ما دست اباالفضل جون ما دست حسین میدونم که صحن پاکت جای ادمای خوبه تو بذار منم بیامو گنبد تو رو ببینم دلم برا حرمت پر میزنه پر میزنه پر میزنه یه دیوونه دوباره در میزنه در میزنه در میزنه…… بچه ها به پنج دلیل دوست داشتنی اند: 1_گریه می کنند چون گریه کلید بهشته. 2_قهرکه می کنند زود آشتی می کنند چون کینه ندارند. 3_چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند. 4_با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند. 5_خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ند يادش بخير نمـــــــــی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و سراسر وجودت پر از دردهای جسمی و روحی باشد ولی تو خدا را شـــــــکر بگویی و ذکر "یا حسین" در دلت سر دهی نمـــــــی دانی چه لذتی دارد که با عصا راه بروی و انسانهایی که از کنارت عبور میکنند در دلشان آهی بکشند ولی تو اُمیدوار باشی که آنها با دیدنت ، لحظه ای خدا را شکر بگویند نمی دانی جه لذتی دارد چشمهای ســَـــرَت نبیند و دیگران باز آهی بکشند ولی تو با چشم دلت ، قشنگی های دنیا را ببینی و آنها ندانند که تو هم می بینی!!! نمی دانی چه لذتی دارد وقتی گوشهایت نشنوند و زبانت گنگ باشد و با زبان اشاره به دیگران بفهمانی که : ای انسانها کمی شکرگزار نعمتهایی که دارید ، باشید ! نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و برای جابجایی ات ، خانواده و دیگران کمکت کنند ولی تو در دلت اُمیدوار باشی که : ای کاش این کمکها به عنوان نقطه ای روشن در نامۀ اعمالشان ثبت شود و دعا کنی برای عاقبت به خیری شان ! نمی دانی چه لذتی دارد که از برخی لذت ها - مانند راه رفتن - محروم باشی ولی غم ِ این محرومیت به یادت بیاندازد که جسم - دیر یا زود - رفتنی ست پس چرا غصۀ لذت های فانی را بخـــــــــوری ؟! نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و نگاهت به زندگی ؛ نگاهــــــــــــــــی متفاوت باشد نمی دانی چه لذتی دارد که معلولیت باعث شده است قدر نعمتهای الهی را بیشــــــــــــتر بدانی که اگر تو به جای غیرمعلولین بودی مطمئنا برای هر یک قدمی که برمیداشتی ، خدا را شکر میکردی هر چند که انسان تا نعمتی را از دست ندهد قدر آن نعمت را نخواهد دانست ولیکن خدا را شکر که به این نکته دست یافته ای که اگر سختی و محدودیت نبود قدر عافیت را به این زیبایی درک نمیکردی و بالاخره نمیدانی چه لذتی دارد که دیگران تصور کنند با این حرفها و اُمیدواری ها ، فقط شـــــــــــعار میدهی ولی تو لبخند بزنی و تنها دلخوشی ات این باشد که یار و همراه واقعی و همیشگی ات فقط خداست .. پيش از اينها فکر مي کردم که خدا خانه اي دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتي از الماس خشتي از طلا پايه هاي برجش از عاج و بلور بر سر تختي نشسته با غرور ماه برف کوچمي از تاج او هر ستاره، پولکي از تاج او اطلس پيراهن او، آسمان نقش روي دامن او، کهکشان رعدو برق شب، طنين خنده اش سيل و طوقان، نعره توفنده اش دکمه ي پيراهن او، آفتاب برق تيغ خنجر او مهتاب هيچ کس از جاي او آگاه نيست هيچ کس را در حضورش راه نيست بيش از اينها خاطرم دلگير بود از خدا در ذهنم اين تصوير بود آن خدا بي رحم بود و خشمگين خانه اش در آسمان، دور از زمين بود، اما در ميان ما نبود مهربان و ساده و زيبا نبود در دل او دوست جايي نداشت مهرباني هيچ معنايي نداشت هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا از زمين، از آسمان، از ابرها زود مي گفتند: اين کار خداست پرس وجو از کار او کاري خداست هرچه مي پرسي، جوابش آتش است آب اگر خوردي، عذايش آتش است تا ببندي چشم، کورت مي کند تا شدي نزديک، دورت مي کند کج گشودي دست، سنگت مي کند کج نهادي پاي، لنگت مي کند با همين قصه، دلم مشغول بود خواب هايم خواب ديو و غول بود خواب مي ديدم که غرق آتشم در دهان اژدهاي سرکشم در دهان اژدهاي خشمگين بر سرم باران گرز آتشين محو مي شد نعرهايم، بي صدا در طنين خنده اي خشم خدا نيت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه مي کردم، همه از ترس بود مثل از بر کردن يک درس بود مثل تمرين حساب و هندسه مثل تنبيه مدير مدرسه تلخ، مثل خنده اي بي حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تکليف رياضي سخت بود مثل صرف فعل ماضي سخت بود تا که يک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد يک سفر در ميان راه، در يک روستا خانه اي ديدم، خوب و آشنا زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟ گفت اينجا خانه ي خوب خداست گفت: اينجا مي شود يک لحظه ماند گوشه اي خلوت، نماز ساده خواند با وضويي، دست و رويي تازه کرد با دل خود، گفتگويي تازه کرد گفتمش، پس آن خداي خشمگين خانه اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟ گفت: آري، خانه اي او بي رياست فرش هايش از گليم و بورياست مهربان و ساده و بي کينه است مثل نوري در دل آيينه است عادت او نيست خشم و دشمني نام او نور و نشانش روشني خشم نامي از نشاني هاي اوست حالتي از مهرباني هاي اوست قهر او از آشتي، شيرين تر است مثل قهر مادر مهربان است دوستي را دوست، معني مي دهد قهر هم با دوست معني مي دهد هيچکس با دشمن خود، قهر نيست قهر او هم نشان دوستي ست تازه فهميدم خدايم، اين خداست اين خداي مهربان و آشناست دوستي، از من به من نزديکتر آن خداي پيش از اين را باد برد نام او را هم دلم از ياد برد آن خدا مثل خواب و خيال بود چون حبابي، نقش روي آب بود مي توانم بعد از اين، با اين خدا دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا سفره ي دل را برايش باز کنم مي توان درباره ي گل حرف زد صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد چکه چکه مقل باران راز گفت با دو قطره، صد هزاران راز گفت مي توان با او صميمي حرف زد مثل باران قديمي حرف زد مي توان تصنيفي از پرواز خواند با الفباي سکوت آواز خواند مي توان مثل علف ها حرف زد با زباني بي الفبا حرف زد مي توان درباره ي هر چيز گفت مي توان شعري خيال انگيز گفت مثل اين شعر روان و آشنا: پيش از اينها فکر مي کردم خدا…
دوست من دوستدار علی علیه السلام ! سلام بر تو و آنکه دوست می داری! می دانی که همه جا سخن از علی علیه السلام است. این روزها از نام مولایمان حیدر کراربر در و دیوار نوشته و گفتار بسیار می بینی. آری.... نامی آشنا که از هر نامی با آن آشناتری؛ چندان که شاید به یاد آوردی که هنوزنمی توانستیم پدر و مادرمان را صدا بزنیم یا حتی اسم خود را درست تلفظ کنیم که این نام را شناختیم . چه می دانم؟ .... شاید نام خودت هم علی باشد؛ نامی که پدر از سر عشق به مولا بر تو گذاشته و چه بسا که مادر- در لالایی هایی که برایت داشته- با زمزمه علی بذر محبتش را در دلت کاشته باشد. یادت می آید که در همان خردسالی و نوپایی ، هرگاه بر زمین می خوردیم ، پدر یا مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگمان – با هزاران شوق و عشقی که به آموختن نام او به کودکش داشتند- می گفتند یا علی؛ بگو : یا علی و بلند شو! .... و ما چنین برخاسته و بلند شدیم و با یاد و عشق علی علیه السلام بالیدیم و بر همه می بالیدیم که: مولایمان علی است. دیروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت میکردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف میدویدی تا حاضر شوی فکر می کردم بعد دیدمت که از جا پریدی. تمام روز با صبوری منتظر بودم. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ موقع خواب ...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. خیلی سخت است که در یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. نامت چه />
آدم...
اينك محل />
زمين حاك...
رستوران
سه تا رفيق با هم ميرن رستوران ولي بدون يه قرون پول . هر کدومشون يه جايي ميشينن و يه دل سير غذا ميخورن و اولی ميره پاي صندوق و ميگه : ممنون غذاي خوبي بود اين بقيه پول مارو بدين بريم : صندوقدار : کدوم بقيه آقا ؟ شما که پولي پرداخت نکردي . ميگه يعني چي آقا خودت گفتي الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون ميدم . خلاصه از اون اصرار از اين انکار که دومی پا ميشه و رو به صندوقدار ميگه : آقا راست ميگن ديگه ، منم شاهدم وقتي من ميزمو حساب کردم ايشون هم حضور داشتن و يادمه که بهش گفتين بقيه پولتونو بعدا ميدم . صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چي ميگي آقا ، شما هم حساب نکردي ! بحث داشت بالا ميگرفت که ديدن سومی نشسته وسط سالن و هي ميزنه توي سرش . ملت جمع شدن دورش و گفتن چي شده ؟ گفت : با اين اوضاع حتما ميخواد بگه منم پول ندادم . =))))))) اعتصاب زن ها !
سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن !
بعد از انجام این کار دور هم جمع شدن ، زن فرانسوی گفت : به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی ، نه اتو و نه . . . خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم .
زن انگلیسی گفت : من هم مثل فرانسوی همونا را گفتم و رفتم کنار .
زن ایرانی گفت : من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم !
درباره وبلاگ welcome to my weblog آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|